معجزه هديه
نميدانم چرا دلم گرفته بود. به خاطر اين بود كه پاي درددل يك دوست نشسته بودم كه فقط ميخواست بگويد تا گفته باشد و حاضر نبود با هم درباره راهحل فكر كنيم. غم زيادي به دل من هجوم آورده بود كه چرا ما به آن راحتي كه دنبال گفتن مشكلمان هستيم دنبال راهحل آن نيستيم. مسلما هر مشكلي يك راهحل دارد فقط ما بايد دستمان را دراز كنيم و يكي را انتخاب كنيم. در اين حال و هوا بيحوصله كتابي را ورق ميزدم كه چشمم به جملهاي افتاد: اگر ميخواهيد هديههاي غيرمنتظره از كساني كه انتظار نداريد بگيريد به طور غيرمنتظره و براي كساني كه انتظار ندارند هديه بفرستيد. اما من به چه كساني ميتوانستم هديه بدهم؟ و چه چيزهايي؟ يك دفعه يك صف عريض و طويل از كساني كه ميتوانستم آنها را با دادن هديه غافلگير كنم جلوي رويم صف كشيدند. دفتر و قلم را برداشتم و ليست افراد و كارهايي را كه بايد انجام دهم نوشتم. دوستان، فاميل، همسايهها همه جلو نظرم آمدند. يك دفعه به خودم آمدم ديدم براي سه ماه ديگر كار دارم و هر روز بايد چيزي درست كنم. در پوست خود نميگنجيدم، چون يك فكر خوب باعث شده بود متوجه شوم كه چه سرمايههاي انساني گرانبهايي در اطرافم دارم. از آن روز به بعد روزي نيست كه از طرف يك دوست غافلگير نشوم و هديهاي دريافت نكنم. همين چند روز پيش بود كه حسابي غافلگير شدم. مدتي بود كه براي گرفتن شير يارانهاي مشكل داشتيم و اغلب در آن ساعت روز نميتوانستيم وقتمان را هماهنگ كنيم، يك روز بعدازظهر زنگ خانه به صدا درآمد پيرمرد همسايهمان بود كه با مهرباني سه پاكت شير برايمان آورده بود و من حيران بودم كه چگونه فكر من معكوس عمل كرد. من هنوز فرصت نكرده بودم هديهاي مناسب براي اين همسايه مهربان پيدا كنم و او پيشاپيش ... خدايا شكرت براي تمام افكار مثبتي كه به ذهن ما راه ميدهي تا با آن دنياي زيبايت را زيباتر ببينيم.
منبع : مجله موفقیت ، فهيمه تقيآبادي